Thursday, July 21, 2011

یادداشتی بر «این یک فیلم نیست» ساخته‌ی مشترک جعفر پناهی و مجتبی میرطهماسب:از ف.کاظمی نیا

مقدمه: متن زیر,نوشته رفیق عزیزم فرشین کاظمی نیا میباشد که همین الان بدستم رسیده و در اینجا به خوانندگان این صفحه نیز تقدیم میکنم.با تشکر از رفیق که همیشه کوشا و پیگیر مسائل ایران و جهان هست و رفقایش را نیز بی بهره نمیگذارد
پیمان پایدار

****************************************************** 

دوربین‌ها باید روشن بمانند!

http://www.radiozamaneh.com/culture/silver-screen/2011/07/21/5408

یادداشتی بر «این یک فیلم نیست» ساخته‌ی مشترک جعفر پناهی و مجتبی میرطهماسب
فرشین کاظمی‌نیا
فرشین کاظمی‌نیا : بخت با من بود و در جشنواره‌ی سینمایی پاریس، «این یک فیلم نیست!»، ساخته‌ی جعفر پناهی و مجتبی میرطهماسب را دیدم. به گمانم این فیلم، را شاید از برخی لحاظ بتوان بهترین کار جعفر پناهی خواند.
«این یک فیلم نیست» به قالب‌های هنری غیر متعارف و کمتر دیده شده نزدیک است و بر خلاف کارهای قبلی پناهی برای تماشاگر امکان تأویل و مکاشفه و تردید را فراهم می‌آورد. زبان این متن / فیلم، از بیان شعاری روزمره فاصله می‌گیرد و به تماشاگرش اجازه می‌دهد روایت اصلی فیلم را به مرزهای بینامتنی بگستراند.

ظاهراً «این یک فیلم نیست» مضمونی سیاسی دارد، ولی در این میان آنچه که اهمیت دارد این است که به‌رغم ماهیت سیاسی فیلم، پناهی (و میرطهماسب) مستقیماً شعار نمی‌دهند و شاید به ناچار و زیر تیغ، «محدودیت» را به نوعی «مکالمه» بدل می‌کنند. نشانه‌های فیلم، بسان اطلاع‌رسانی با علایم مورس در سلول انفرادی، در تعلیق هستند و این امر خود بیانگر موقعیت مؤلف دراین زمانه‌ی دشوار است.
«این یک فیلم نیست»، تجربه‌ای یگانه است که هوشمندی پناهی و میرطهماسب را نشان می‌دهد. پناهی در مضیقه‌ی حکم قضایی، امکان فیلم ساختن ندارد، اما چگونه می‌توان مجال «اندیشیدن» را از او گرفت؟ «فیلم سازی» در «این یک فیلم نیست» از حالت کلاسیک و متعارفش خارج می‌شود، چنانچه، جا‌به‌جا، در فیلم بر این گزاره تأکید می‌شود که به‌راستی «آیا این، یک فیلم است؟» در واقع ساخت‌شکنی فیلم تا مرز «آنتی‌فیلم» پیش می‌رود ولی در آن نمی‌غلتد.

«این یک فیلم نیست» نشانه‌های متعددی از مسایل روز را در خود درونی کرده است، اما «فیلم روز» با تاریخ مصرف نیست. اشاره به اهمیت ثبت (با هر وسیله) نکته‌ای کلیدی است که نقطه‌ی عزیمت فیلم قلمداد می‌شود. جانور عجیب و غریبی در فیلم حضور دارد به نام «ایگی» (که واقعاً نمی‌دانم اسم واقعی آن حیوان چیست!)؛ جانوری که «خانگی و حاکم» شده است و بر همه چیز، از مطبوعات و کتاب‌ها گرفته تا ارتباطات و اینترنت و حتی بر جان آدمی نیز چنگ می‌زند. پناهی هم ‌گاه بی‌آنکه خود خواسته باشد، رعایت این «اقتدار» را می‌کند و البته از این موضوع راضی نیست. «مقتدر» در همه جا حاضر است و یکی از پیامدهای حضور او سانسوری است که حتی مکالمه‌ی تلفنی ساده را نا‌امن می‌سازد (همه‌ی ما این عبارت منحوس «توی تلفن که نمی‌شود حرف زد» را بار‌ها شنیده‌ایم و به کار برده‌ایم). اما جدا از این نشانه‌ها، مایلم این فیلم را در سطحی دیگر از یک «فیلم اعتراضی» صرف دیده باشیم و در آن قدری درنگ کنم.
به نظر می‌رسد، نقطه‌ی اتصال ماهوی این فیلم با جامعه‌ی امروز ایران، دلالت کارکردی مفهوم «سوژه» باشد. در تحولات دو سال اخیر ایران که منبع الهام فیلم به شمار می‌رود، شاید برای نخستین بار در تاریخ پر فراز و نشیب کشورمان، شاهد نوعی ابراز وجود و بلوغ «سوژه» در جامعه بوده‌ایم. برای نخستین بار، عده‌ی زیادی از مردم، خواستار به رسمیت شناختن رأی خویش به مثابه‌ی «سوژه»، با هویتی مستقل و مجرد بودند. این «سوژه» معطوف به خود است و دامنه‌ی مطالبات آن چندان منوط به مراجع بیرونی و فرافردی، مانند ایدئولوژی، اسطوره، مذهب، اخلاق الهی و حتی سیاست به مفهوم خاص نیست، بلکه تکامل روندی است که «انسان» مرکز ثقل و نقطه‌ی عزیمت آن شمرده می‌شود. این فرآیند البته حاصل فروریختن جهان قدیم اسطوره‌ای و تحولات اجتناب‌ناپذیر دنیای جدید و درگذر است. در این شرایط به تعبیر آلن تورن، «استناد به سوژه‌‌ همان چیزی است که معنا را آفریده است.» (۱) البته بدیهی است که این مفهوم در ایران امروز به دلایل متعدد جامعه‌شناختی و تمدنی، با سوژه‌ی ناب و دکارتی که «درون‌بودی ریشه‌ای» (۲) دارد، فاصله داشته باشد ولی به گمان من، به قدر رسمیت یافتن، به عنوان متغیری مهم در توابع اجتماعی، رشدیافته و پررنگ است. اینکه این «سوژه» چگونه تببین می‌شود، بحث دیگری است ولی به طور مختصر می‌توان خاطر نشان کرد که، این مفهوم که نوعی «سوژه در خود» (۳) تعریف می‌شود، دال «رخدادی» است که در ایران اتفاق افتاده است. سوژه‌ای که صرفاً برای اثبات خود به نفی اقتدار دست می‌یازد و تا حد زیادی، سلبی رفتار می‌کند. «خود‌»‌ی است که برای اثبات «خود»، ناگزیر به شکست ساختار انعطاف‌ناپذیری‌ست که مانع بروز تمام عیار‌ش می‌گردد. این «سوژه»، در بند شدنی نیست و به شکل‌های تکثیر شونده تسری می‌یابد. مانند ریزوم‌های ساری یک گیاه، توزیع مویرگی دارد. امروزه، همه، شناخته‌ایم که «شبکه‌ها» و متافیزیک مترتب برآن‌ها، چگونه به مصداق عینی و تمام‌عیار این مفهوم بدل شده‌اند. به نظر می‌رسد، «سوژه»، در ایران امروز، یکی از معدود نقاط قابل اتکاء در تحلیل جامعه‌شناختی است.
 
در فیلم پناهی، خود او (به عنوان کنشگر اصلی در مقام‌های طراح / کارگردان / راوی / بازیگر و‌گاه تصویر‌بردار)، فیلم‌نامه‌اش، شخصیت متعارض دختر فیلم‌نامه‌ای که قسمت‌هایش را می‌خواند، دانشجوی فوق لیسانس هنر که برای امرار معاش کارگری می‌کند، مجتبی میرطهماسب (همکار / تصویربردار. مداخله‌گر و بیننده)، دختر همسایه و حتی دو شخصیت فیلم‌های قبلی او، «سوژه»‌هایی هستند که عامدانه از ارجاع به بیرون از خود اجتناب می‌کنند.  (حتی روایت دانشجو / کارگر، از بازرسی منزل پناهی به درستی نا‌تمام می‌ماند و اصلاً ضرورت پرداخت به آن احساس نمی‌شود.) پناهی، این‌بار سوژه‌ای است که روایتی جز خود ندارد و تصویری از «نابسامانی‌ها» - به شیوه‌ی کلاسیک رئالیسم واقع‌گرای تام نیست. این‌بار خود اوست که در مرکز اتاق / فیلم / جهان، ایستاده است و در اضطراب و بی‌قراری تعریف‌نشدنی، خودش و دیگران و در کل جامعه را رصد و ثبت می‌کند.
 
دوربین‌ها روشن‌اند و چشم‌ها باز و قرار است که دوربین‌ها و چشم‌ها نیز به هر شیوه‌ای «روشن و باز باقی بمانند»، تا سوژه / شهروند تازه خودیافته‌ی ایرانی بتواند «خود» و «دیگری» را روایت کند. این روایت این‌بار قالبی و از یک زاویه نیست؛ نما‌ها و جهت‌ها و زوایای مختلفی دارد و حتی در نوارچسب خط‌کشی و نظم برساخته نیز نمی‌گنجد. سوژه‌ای پر شور،‌گاه خسته،‌گاه کلافه، ولی پیگیر و چاره‌جو، که «هست بودن» و خود‌شناختی (۴) خویش را می‌طلبد.
 
پس از دیدن فیلم، به نظرم رسید، گرچه نمی‌توان از آنچه که بر پناهی رفته است و دشواری‌ها و محدویت‌هایش چشم فروبست و متأسف نبود، ولی دست‌کم، به واسطه‌ی جوشش هنرمندانه او می‌توان دل خوش داشت که چنین اثری به بار آمده است.
 
در این فیلم، جعفر پناهی، هنرمندانه، چنان «شراب خانگی» را به بانگ نوشانوش جرعه زده که گویی در میان حیرت و تحقیر «محتسب» و «امام شهر»، رنگی سرخ‌تر از همیشه یافته است که نوشش باد.
 
پی‌نوشت:
 
۱- La recherche de soi، dialogue sur le sujet. Entretiens avec Alain Touraine، Farhad Khosrokhavar ; Paris: Fayard،2003.
فرهاد خسرو خاور از تورن می‌پرسد که آیا در جامعه تنها از سوژه باید سخن گفت یا مفاهیم دیگری برای نامیدن افراد وجود دارد؟ تورن پاسخ می‌دهد «من نخست در طی سی سال اخیر برای دفاع از ایده‌ی کنشگر مبارزه کرده‌ام ولی امروز بسیار به‌جا می‌بینم که بر ایده سوژه پافشاری کنم. زیرا ما کنشگر نیستیم مگر زمانی که با زندگانی و کار‌هامان، خویشتن را در مقام سوژه پدید آورده باشیم. امروز نگران خویشتن بودن به‌عنوان عمده‌ترین ارزش همه جا به چشم می‌خورد. به صورت خوب یا بد. سوژه بیان مثبت آن است، و بیان منفی‌اش وابستگی کنشگران به نظام قدرت است که ساختارهای اجتماعی را در هم می‌شکند برای آنکه فرد را در بازار نرمش‌پذیر نگه دارد، یا فرمانبردار ایدئولوژی کند»
نگاهی به آراء و آثار فرهاد خسروخاور، محسن متقی، صص ۱۴۰- ۱۴۱، مؤسسه فرهنگی پژوهشی چاپ و نشر نظر، تهران: ۱۳۸۶.
۲ - Immanence Radicale
۳ - Alain Badiou، La philosophie et l «événement، entretiens avec Fabien Tarby، éd. Paris: Germina، 2010
۴ - égologique

No comments:

Post a Comment